‍ میگه: "پیشونیم داغ شده حالم خوب نیست" میگم: "میام تب به تب ڪنیم." مے خنده، میگه: "یعنے چی؟" میگم: "یعنے نزدیڪت شم، پیشونیمو بچسبونیم تختِ پیشونیت. اینجورے هم_دما میشیم؛متعادل. بقیه ے اعضاے صورتمونم بیڪار نمے مونن.
چش توو چشم؛ بینے رو بینے، لب رو ."
باز میخنده، میگه: "چقدر تو چرت و پرت میگے آخه،"
وسط خنده هاش سرفه مے ڪنه، آروم میگم: "ویروسا. ویروسا. چقدر خوشبختن توو تختِ سینه ے تُو جا خوش ڪردن، چقدر هوا شاده ڪه نفس تو رو قاطیِ اڪیسژنش مے ڪنه، چقد آسمون . "
حرفامو قطع میڪنه، میگه: "چے میگے واسه خودت؛ نمے شنوم؛ بلندتر."
میگم: "عصر میام دنبالت بریم دڪتر، اینجورے همه رو مریض مے ڪنے، ملت عاصے میشن." بعد آرومتر میگم: "دلم نمے خواد ڪسے از تو وا بگیره. فقط من، مرضتم فقط مال منه????????????

 

پ ن :میدانی دلبر جان؟
بلاخره در یک عصر دل انگیز پاییزی؛
وقتی صدای خش خش برگ ها را زیر پاهایمان حس میکنیم؛
ودست در دست هم درکوچه های این شهر قدم برمیداریم،
با لب هایی که از شدت سرما میلرزند
ونفس هایی که در سینه ام حبس میشوند
زمزمه خواهم کرد که؛
دوستت دارم!!
پاییز.
فصل رها کردن رازهایست که برای نگه داشتنشان کل سال را؛ جان کندم!!
????????

میگم ,میگه ,چقدر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خدمات مجالس آریامن وبسایت شخصی کاظم بنی اسدیان رشته برق اینجا همه چی هست سیب و دانش | مجله علمی، مطالب دانشگاهی، کمیک استریپ، گزارش کار، کتاب، جزوه، تکنولوژی mahoor.home.decor خرید سفید کننده دندان مرکز تخصصی نرم افزار موبایل ودیعتی beaury